×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

اخبار ویژه

افزونه جلالی را نصب کنید.  .::.  اخبار منتشر شده : 0 خبر
برش های از کتاب حماسه جهاد پنجشیر با ارتش سرخ به روایت مولوی عبدالرب مفلح/ تحصیل علم و رسالت عالمان دینی (7)

«وعن أبي‌هريرة (رض) قال قال رَسُولُ الله (ص) اِنّ الله كَتَبَ كِتاباً قَبلَ أَن يَخلُقَ السّمواتِ وَالاَرضَ اِنَّ رَحمَتی سَبَقَتْ غَضَبي، فَهُوَ مَكتُوبٌ عِندَهُ فَوقَ العَرش» (متفق عليه)[1]

خدایا! رحمتت را همیشه شامل حال همة ما بگردان!

خدایا! این خاطره‌های زندة تاریخ جهاد را خاص برای کسب رضای تو تقدیم می‌کنم.

خدایا! کمک‌مان کن تا این یادداشت‌ها در  زمرة عمل ریا و خودنمایی قرار نگیرد.

خدایا! عاجزیم، گناهکاریم؛ از تو تقاضا می‌کنیم که ما را ببخشی.

تحصیل علوم دینی و مشکلات آن

در زمان ما، مشکلات زیادی بر سر راه تحصیل علوم دینی وجود داشت؛ مشکلات اقتصادی، فقدان سهولت‌های لازم درسی و نبود فضای مناسب برای یادگیری، اندکی از این مشکلات بود. ما چند نفر یک قرص نان را بین خود تقسیم می‌کردیم و هیچ‌گاه شکم مان از نان خشک سیر نمی‌شد. 

بسیار کم می‌خوابیدیم؛ به طوری که همیشه در حسرت یک خواب کامل و سیر بودیم؛ مثلاً در زمان حفظ “صرف میر” که از سخت‌ترین درس‌ها بود و روزهای زیادی طول می‌کشید، خواب و استراحتی در کار نبود. پیش از نماز صبح، هر کدام که زودتر بیدار می‌شدیم، دیگران را هم بیدار می‌کردیم و بدون وقفه شروع می‌کردیم به حفظ‌ صرف میر.

غذایی که ما از خانه‌های مردم جمع می‌کردیم، آن‌قدر کم بود که گاهی۲۰ طالب علم دور یک ظرف غذا می‌نشستیم. سهم هر نفر یکی دو لقمه بیش‌تر نبود. کسی‌ که از کاسه دورتر بود، ممکن بود حتّی یک‌بار هم دستش به غذا نرسد.  

در آن زمان طالب علم تنها برای یادگرفتن “شرح وقایه” دو یا سه سال وقت می‌گذاشت؛ در حالی‌که در این‌زمان می‌تواند آن را در سه ماه فرابگیرد. این سهولت‌ها از برکت پیشرفت علم و تکنولوژی، تقسیم اوقات منظّم و درجه‌بندی علوم دینی به دست آمده است. سهولت‌ها و امکانات امروزی با آن زمان اصلاً قابل مقایسه نیست. بنابراین امروز باید علامه‌ها و دانشمندان زیادی داشته باشیم و اگر نداشته باشیم مایة تعجّب و تأثّر است!

مهم این بود که مشکلات، تصمیم ما را محکم‌تر می‌کرد و نمی‌توانست عزم و ارادة ما را در ادامة تحصیل سست کند و از پیمودن این راه مقدّس باز دارد. 

آن زمان، عالمان دینی و طالبان آن مشکلات بسیاری داشتند که فقر یکی از آن‌ها بود. من همیشه از فقر و نابسامانی محصّلان و عالمان دینی رنج می‌بردم. یکی از اهداف من این بود که عالمان دینی را از این وضعیت اسفناک و رقّت‌بار نجات دهیم؛ امّا وضعیت نابسامان کشور و دستان غرض‌آلودی که نقش عالمان دینی را در جامعه برنمی‌تافتند، تلاش‌های ما را بی‌اثر می‌کرد. در نتیجه این قشر متدیّن، آگاه و زحمت‌کش هم‌چنان در محرومیت، فقر و نابسامانی می‌ماندند.

جهاد مقدّس مردم افغانستان بهبودی اندکی در زندگی عالمان دینی پدید آورد؛ امروزه عالمان دینی در صحنه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی راه یافته‌اند و در مرکز و ولایات، در کنار مجاهدین به جهاد و مبارزه مشغول می‌باشند و مردم با چشمان خود خدمات و نقش مثبت آن‌ها را می‌بینند.

چرا جوانان از مدارس دینی استقبال نمی‌کنند؟

در این‌جا ‌مناسب است به نکته‌ای اشاره کنم. در حالی‌که نوجوانان و جوانان کشور ما در سال‌های اخیر برای تحصیل در مکاتب علاقة‌ زیادی پیدا کرده‌اند؛ امّا چرا تحصیل جوانان در مدارس دینی کم‌ رنگ شده است؟ به نظر بنده علّت آن استقبال و این پشت کردن در این است که مکاتب، دارای سیستم منظّم آموزشی است و در جریان تحصیل، از برنامه‌ریزی دقیق و منظّم استفاده می‌شود. در مکاتب، به جنبه‌های مادی زندگی نیز اهمیت داده می‌شود؛ در حالی که در مدارس دینی به جنبه‌های مادی زندگی توجّه چندانی نمی‌شود. 

رشته‌های تحصیلی و کاری طلاب علوم دینی و محصّلان مکاتب هرچند متفاوت است؛ امّا در میان آن‌ها تضاد و تصادمی وجود ندارد. استعمارگران و دشمنان جوامع اسلامی تلاش می‌کنند میان این دو قشر روشن و تأثیرگذار فاصله ایجاد کنند و جایگاه عالمان دینی را در جامعه تضعیف نمایند و آنان را در چشم مردم بی‌کار و بی‌خاصیت جلوه دهند.

امّا واقعیت‌های تاریخی نشان داده است که جوامع اسلامی، زمانی به سعادت، شکوفایی و توسعه می‌رسند که این دو مجموعه در کنار هم بوده و به جای تضاد، تعامل داشته باشند. وح0دت عالمان دینی و تحصیل‌کردگان دانش‌های جدید، می‌تواند جامعة دینی و معنوی بسازد که از توسعة علمی و صنعتی نیز برخوردار باشد.

واقعیت‌های عصر جدید و تجربة ملّت‌های توسعه‌یافته ما را به این نتیجه می‌رساند که طالبان علوم دینی آن‌گاه می‌توانند در ساختن جامعة خود موفق گردند که از علوم و تکنولوژی جدید استفاده کنند و با صداقت و ایمان در خدمت رشد و شکوفایی مردم و کشور خود باشند.

ما به توفیق الهی و همکاری عالمان دینی هم‌چنان تلاش خواهیم کرد که به رفع مشکلات معیشتی طالبان علوم دینی در مدارس دینی نیز توجّه جدّی صورت بگیرد و در مدارس دینی، دانش‌های عصری نیز آموزش داده شود؛ تا عالمان دینی از پیشرفت‌های علوم بشری عقب نمانند.

آشکار است که سخن عالمان دینی زمانی در جامعه تأثیر افزون‌تری خواهد داشت که به خودکفایی و بی‌نیازی برسند. به جای این‌که دست نیاز به سوی مردم دراز کنند، بی‌نیاز باشند و به نیازمندان کمک کنند. چنان‌که پیامبر اسلام (ص) فرمود:

«و دست دهنده بالاتر از دست گیرنده است.»[2]

نقش خانواده در پیش‌رفت طالب علم

نقش تشویق و حمایت خانواده‌ها از دانشجویان علوم دینی، در پیش‌رفت علمی آنان غیرقابل انکار است.  من خود این مسأله را در حمایت از فرزندانم تجربه کرده‌ام و تشویق من باعث شکوفایی استعداد آنان شده است. بهتر است شرح این موضوع را از قلم فرزندم مولوی محمّدمختار مفلح بخوانید.

«یکی از روزهای گرم تابستان سال 1377 بود؛ آن روز روشن و با شکوه را هنوز به یاد دارم. خورشید در وسط آسمان آبی می‌درخشید، آسمان، قله‌های پنجشیر را در آغوش گرفته بود و نوازش می‌کرد. درختان در سایه‌سار کوه‌ها آرمیده و بر روی نسیم خنک آغوش گشوده بودند.

هرچند راهی درازی را طی کرده بودم؛ امّا خسته نبودم، شاد و با انرژی بودم. آن قدر برای رسیدن به خانه شتاب داشتم که انگار پرواز می‌کردم. گام‌هایم نه بر روی ریگزارهای پنجشیر بلکه بر روی آب و آفتاب بود. سفرم به پایان خود رسیده بود. از پیشاور پاکستان چندین روز منزل زده بودم و پس از چندین سال دوری از پدر و برادرانم اکنون در پنجشیر بودم و چیزی نمانده بود که خود را در آغوش مهربان پدرم ببینم.

تحصیلاتم به آخر رسیده بود و از “مدرسه امدادالعلوم” پیشاور پاکستان فارغ شده بودم و شیخ الحدیث شهید مولانا حسن جان، دستار فضیلت را بر سرم گذاشته بود.

امّا پدرم خوش‌حال‌تر از من بود؛ او پس از چندین سال انتظار، حالا پسرش را در آغوش می‌گرفت. مهم‌تر این‌که پسرش تلاش‌های او را ضایع نکرده بود؛ درس خوانده و در لباس یک شاگرد علوم دینی درآمده بود.

به خانه رسیدم؛ پدرم، با صورت گلگون، شاد و خندان، مرا در آغوش خود فشرد و پس از چند لحظه،‌ فاصله گرفت، به چهرة من خیره شد و گفت:

پسر عزیزم! منتظر نشانه‌ای از تو بودم تا یعقوب‌وار آن را ببوسم و ببویم؛ چگونه باور کنم که حالا خودت را در آغوش گرفته‌ام. خدا را بر این نعمت بزرگ شاکرم.

دست‌های مهربانش را بوسیدم و در کنارش نشستم. پدرم از تحصیلات من پرسید و این‌که آن را تا کجا ادامه داده‌ام. همین‌که شنید من درس‌ها را به پایان رسانده‌ام، بیش از پیش خرسند شد و گفت:

خدا را شکر می‌کنم که تحصیلات خود را به پایان رسانده و در قامت یک عالم دینی برای خدمت به مردم بازگشتی. این نهایت آرزوی من بود که تو به آن جامة عمل پوشاندی. بسیار دلم می‌خواست در محفل دستاربندی تو حضور می‌داشتم و دستار فضیلت را بر سرت می‌گذاشتم؛ امّا پنجشیر در محاصرة طالبان بود و نمی‌توانستم از آن خارج شوم؛ عکس‌هایت را که مولوی محمّدشعیب صیقلی آورده بود، دیدم و برای شکرگزاری در نزد خداوند نذر و نیاز کردم.

 دیدار پدر و پسر، استاد و شاگرد و دو دوست در قالب زمان نمی‌گنجید. لحظه‌ها به سرعت می‌گذشتند و ما از دیدار هم‌ سیر نمی‌شدیم. پدرم، دست روی شانة من گذاشت و گفت:

انتظار من از تو چیزی غیر از تدریس و خدمت به مردم نیست.

باردیگر دست‌های مهربان پدر را بوسیدم و گفتم:

‌من نیز هدفی جز این ندارم. در پیشاور ضمن تحصیل، تدریس هم می‌کردم.

پدر، باز هم مرا نوازش و تشویق کرد و گفت:

سعادت دنیا و آخرت در همین کار است پسرم!

در نهایت تواضع به پدرم گفتم:

اگر شما اجازه بدهید می‌خواهم با آمر صاحب احمدشاه مسعود دیدار کنم و در تحوّلات اجتماعی و سیاسی سهم بگیرم.

پدرم لبخند زد و گفت:

کاری شایسته‌ای است پسرم؛ آرزوی من این است که جمعی از عالمان دینی، نخبگان، موسفیدان و دانشجویان حلقه‌ای را تشکیل دهند و برای بهبود وضع کنونی طرحی بدهند و برای نجات این کشتی به گل نشسته تلاش کنند. هدایت جامعه به راه و روش انبیای الهی تنها مسیر نجات و رستگاری می‌باشد.


[1] . «همانا خداوند پیش از آن‌که زمین و آسمان‌ها را بیافریند، کتابی نوشته که در آن آمده است: رحمت من از غضبم پیشی گرفته است. همین موضوع در بالای عرش خداوند مکتوب می‌باشد.»

[2] . وَالیَدُ العُلیا خَیرٌ مِنَ الیَدِ السُفلی.

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام ها باید به زبان های فارسی، پشتو، عربی و نگلیسی و مرتبط با مطلب باشد.