
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ آل عمران:169
رستاخیز حسینی همیشه هدایت گر امت ها بوده و خواهد بود
واقعه کربلا اگرچه از لحاظ زمانی کوتاه و تنها یک روز (عاشورا) از صبح تا عصر طول کشید اما لحظه لحظه آن درس شهامت ، ایثار و فداکارى ، ایمان و اعتقاد و اخلاص بود. واقعه کربلا دانشگاهى است که از طفل شیرخوار تا پیرمرد محاسن سفیدش به بشریت درس آزادگى مى آموزد. خون هاى مطهر امام حسین (رض) و یاران با وفایش به اسلام حیات تازه بخشید و زمینه سرنگون شدن دودمان فاسد اموى را فراهم کرد و یاد آن تا ابد و برای همیشه زنده خواهد ماند چرا که زنده نگه داشتن محرم زنده نگه داشتن اسلام است.
یوم الله دهم محرمالحرام روز، رستاخیز قیام حسینی، روز پیروزی خون برشمشیر، روز شکوه دین در برابر دستگاه مادهگرایی و در فرجام روز ایمان و استقامت در مکتب انسان ساز اسلام عزیز معنا و حساب ویژه بازکرده است. درست در روز دهم محرمالحرام که قبل از حادثه خونین کربلا نیز از قدسیت خاصی برخوردار بود، اما این قدسیت و ویژگی در پیوند با رستاخیز حسینی پر مفهومتر و از لحاظ معنایی فربه تر گردید.
در چنین روزی، فرزند نخل بستان رسول و فرزند فرزانه بتول پور حیدر و نهال باغ فاتح خیبر، کسی که عصاره و شیرهی وحی را مکیده است و آوای ملکوتی جبریل را شنیده است، ذاتی که زاده از دامن عصمت است و پرورده دست پاک عترت، گوهری که آمده از کان نبی و پارهای از عالم سرمدی است، و در خاتمه مشک ختام نامه نبوت و مبتدا و خبر باب فتوت قصد دارد تا «برزمین کربلا ببارد و خود برود» و در «ویرانهها گل بکارد و بگذرد» در چنین روزی بسان ابری فیاض برخاسته از دریای ناپیدا و فیاض الهی نیت باریدن دارد، میخواهد تا زمین کربلا را که تفتیده است به لجن میماند، به چالهای از نمک میماند که در آن جا هیچ بذری ریشه نمیدواند، هیچ شاخهای جوانه نمیزند و هیچ امیدی گل نمیکند این باران فیاض این زمین سوخته و تفتیده را میخواهد تا به یک تکه چمن سبز مبدل نماید به یک تکه چمن سبز و معطر. به یک پارچه گل و یک زمین پر از آلاله نماید چنان زمین سبزی که مشام رهروان را تا ابد معطر نماید و دل ره پویان را تا سرمد قوت بخشد
پور بتول، اسلام را تفسیری نوشت با دست عشق و با مرکب خون، بردین شرحی نگاشت که به جای قلم با قامت رسای خود حرف عشق را نگاشت وحی را بر منبر حق چنان فریاد نمود که پژواک آن تا دور دستها و دامنههای پایان عالم کشیده است
راستی چه شده است که موجودات گستاخی بر پیکر انسانیت به سان انگلهایی عمر کرده اند؟ چه شده است که انسان نماهایی بر پیکره مرمرین آدمیت چون قارچها سر برآورده اند؟ آن که موسایی کرده است از چه فرعون خار دیده او روییده است؟ و آن که شبیری نموده است از چه بیرون شده از جهنمی چون یزید در باب بیداد هل من مزید گفته است؟ مگر همین جواب کافی است: «این دو قوت از حیات آید پدید» اما به راستی آن درخشش گوهر شبیری پدیدار شدن چهره پلشتی از زاویه نفس یزیدی امکان این همه تجلی را داشت؟ میشد که ما امروز سیمای ملکوتی فرزند رسول را به دور از چهره آمیخته از خشم و نفرت و شهوت یزید از پشت این همه سال به خوبی ببینیم؟ راستش این است که زمانی ما به کنه ذات «شبیر» علم میرسانیم که از حنظل انسانیت را یک بار از جرعه تفرعن یزیدی تلخ بیابیم در این صورت است که ما به اعماق پیام شبیری میرسیم جاودانگی حس آزادی دوستی و آزاد زیستی را زمانی درک میکنیم که تجربه اصطکاک نور را با ظلمت ببینیم جرقه این دو متضاد است و روشنیای میزاید که فروغ آن دل اهل ایمان را آرامش و نور دیده ارباب ظلم را میرباید و این جرقه نور و صدایی در درازنای تاریخ میآفریند به کمک این تقابل است که خط و مسیر یک مکتب روشن میگردد راه و رسم معنا از ماده از سر همین تقابل دو قوت از هم دیگر جدا میشود دو راههای که پیوسته پیش روی انسانها دیده شده است درست از اثر همین اصطکاک است
پس ای صبا! ای باد و ابر مه و خورشید و آسمان و ستاره و گل و گیاه و قطرات برف و باران و ذرات درخشان دریا و همه رطب و یابس و جنبنده و جهنده و ثابت و سیار عالم!
نه تنها اشک! بلکه پاره دل و تکه جگر و گرد خاک هستی ما را به خاک پاک او رسان!
هیأت رهبری نهضت اسلامی افغانستان
دهم محرم الحرام (عاشورا) 1444 برابر با 17 اسد 1401
کابل – افغانستان
https://qudscouncil.com/?p=7611