
افغانستان روز های پر از درد زیادی را به خود دیده است، در درازنای تاریخ با زورگویان زیادی دست و پنجه نرم نموده است. از همین رو کشورها وملت هایی که دارای سرنوشتی شبیه به کشور ما داشته برای مردم ما دارای جاذبه های زیادی اند. تاریخ دور و نزدیک افغانستان حکایت های درد باری از توده های مردم دارد که این درد ها از قله و دره های پرشکن وپیچ کوه های هندوکش، بابا وسلیمان تا دامنه های هریرود و ریگ زار های سیستان دامن گسترده است.
سینه های خون آلود دشت ها و کوهستان های این سرزمین اگر حماسه آفرین هم بوده، اما فاجعه بار ترین خاطره ها را نیز باخود دارد. از داستان غمبار تجاوز انگلیس اگر قرنی گذشته اما قصه تجاوز انترناسیونال ها ( شوروی سابق) هنوز دراذهان نسل متوسط جامعه ما کاملا زنده است، شکل نوی از این کشمکش بیرونی ها درکشورما هم اکنون تا حدود فهم کودکان نیزکشیده شده است. اما بوی خونی که در این کشور ریخته ومی ریزد با بوی خون آنانی در خویشاوندی به سرمی برد که ازیک ماشه دوتیر خورده اند.
خون مردم افغانستان باخون ملت فلسطین از جهت های زیادی باهم شبیه اند. نه شباهت در ترکیب کیمایی این ماده سرخ رنگ مرکب از کرویات سرخ وسفید که موضوع علم کیمیاست. بلکه از روی ارزشها، باورها، اهداف، آرمان ها و… کسانی که این خون ها در رگ های آنان جاری است. روشن است که در فرجام جنگ جهانی دوم موجود عجیب الخلقه ای در ساحل دریای مدیترانه درست بر روی شاهرگ جهان اسلام ودر آخرین روز های حیات خلافت عثمانی قد برافراشت که اسراییل نام گرفت. همان گونه که پیش از دوصد سال درهند آن زمان درست در فرجامین روزهای حیات امپراتوری مغل های مسلمان درسرزمین هند دولتی افراز گردید که بعد ها نام هند برتانوی برآن گذاشته شد.
گرچند فاصله زمانی میان سقوط این دوخلافت اسلامی زیاد بود؛ اما این دو سقوط که در واقع به مثابه دو فاجعه به شمار می روند هیچ رگی را از ملت های اسلامی به شکل گسترده به حرکت نیاورد. هرگز ملت های اسلامی کاری نکردند که اروپای قرون وسطا به بهانه ناچیزی در فلسطین همه از اروپا در یک حشر اروپایی مور ومار به سوی کشور های اسلامی سرازیر شدند، ملت های اسلامی بعد از سقوط این دوخلافت هرگز چنین نکردند. اگر سقوط یک خلافت به دست انگلیس پذیرفته نمی شد وزیر خارجه وقت انگلیس هرگز دست به حاتم بخشی نمی زد وفلسطین را به یهود نمی داد. در همان حال واحوالی که اختاپوس غصب در هند برتانوی پا بیرون می کشید اما غده خطرناکی در بدنه جهان اسلام طوری که در نخست گفتیم در فلسطین سر برآورد. چرا انگلیس از هند رفت اما دست آموز او صهیونیزم بین المللی در آن نقطه دنیا سربرآورد ؟
پرسش این پاسخ از دودیدگاه می تواند مطرح گردد؛ یکی از منظر بیرونی این دوحادثه بزرگ ویکی هم از متن خصلت نیروهای متجاوز. درست این سه مرتبه پاپس کشیدن انگلیس از افغانستان راچه کسی می تواند در امرآزادی هند انکار ورزد؟ افغانستان سکوت در برابر هند را شکسته بود – اگرچند بسیار دیر- صرف نظر از اینکه دست تجاوز را از سر دیگر کشورها کوتاه نمودند هندی ها را هم رهانیدند. حکومت موقت هند در کابل وحضور شخصیت های انقلابی وضد استعماری چون عبیدالله سندی و پراتاپ و دیگرشخصیت های هندی ضد انگلیسی مبین این نکته است که افغانستان بیشتر از هرکشوری محوریت جهان اسلام را در آن زمان دارا بوده و هم در راه آزادی بشریت کاری بزرگ انجام داده است. اما در حوزه قلمرو جهان عربی چه وضعیتی حاکم بوده است ؟ درآنجا تنور ضد ترک های عثمانی گرم می شود. در آن جا شریف حسین معروف به شریف مکه فریفته می شود. در حکومت نوپای سعودی ها لورنس عرب که خود یک صاحب منصب انگلیسی بود شرق وغرب کشورهای عربی را زیر نگین داشت. در چنین سرزمین که بدون صاحب باقی مانده بود زمینه بذر کشوری خود ساخته به نام اسراییل بسیار مناسب بود وحال وهوای رشد آن خیلی هم مناسب.
اکنون که در دهه دوم قرن بیست ویکم قرار داریم کشورما در پی جنگ های ویرانگری افت های زیادی در تمام جلوه های حیات قابل مشاهده است، در شبه قاره هند دو کشور مقتدری پا برجاست، اما اوضاع و احوال در شرق میانه سخت دستخوش تغییر و تحول است. اکنون در شرق میانه یخ های استبداد به سرعت روبه ذوب شدن است. متاع سیاست قرن بیستم حاکمان عربی در قرن بیست و یکم خریداری ندارد و از دیکتاتور های کشورهای عربی دیکتاتور سازان آنان بیزاری جسته اند.
اما آنچه پا برجاست وجود رژیم اسراییل است که تا دندان مسلح درکنار این همه حوادث در صدد به دست آوردن های موقعیت مناسب جهت تحکیم پایه های خود است. این رژیم طوری که گفتیم در اثر بی تفاوتی جامعه عربی ایجاد شد و نیز در اثر تنازل باز هم همین کشورهای عربی به حیات خود ادامه داده است. چیزی که قابل توجه است این است که رژیم از همه حوادث یگانه طرفی است که سهم آن منفعت بوده واز هیچ حادثه ای اندک ترین ضرری را ندیده است. در این جا باید این سوال را مطرح نمود که آیا در کنار این کشور در منطقه دورنمایی برای صلح و توسعه جایی است یا خیر؟ در پاسخ باید گفت که آنگونه که از تاریخ صهیونیزم بین المللی برمی آید نه در آینده نزدیک ونه هم در بلند مدت با وجود چنین رژیمی امکان آرامش وصلح در کشور های منطقه امکان پذیر نیست. باری اگر کشورهای غربی برای تقویه نهادهای مردمی و تقویه مردم سالاری قرار های سیاسی مهمی اتخاذمی نمایند و مبالغ هنگفتی را در راه ترویج آنچه راکه دموکراسی می خوانند به مصرف می رسانند واین همه سیاست گزاری ها را در راستای تامین ثبات و امنیت در کشور خود برای مالیه دهندگان توجیه مینمایند، نباید از ربط سرنوشت سرزمینی مانند فلسطین به سرنوشت کشورهای اسلامی این همه به هراس افتند و داعیه این کشور را ربط به آنچه خود تروریسم و افراط گرایی نام نهاده اند، دهند.
برای مقایسه، این مورد را بدنیست که تذکر دهیم، در دهه نود میلادی تمام دنیای مسیحیت دوسیه کهنه ورنگ وروباخته ای به نام تیمور شرقی را زنده نمودند و در راه تجزیه آن سرزمین از حاکمیت اندونیزیای مسلمان جان فشانی های زیادی نمودند، این درصورتی بود که هیچ فاجعه ای متوجه این سرزمین مسیحی نشین از سوی حاکمان مسلمان آن نمی رفت. اگر موضوع نجات مطرح بود درآن شرایط می باییست که درست باید به موضوع افغانستان آن روز گار پرداخته می شد که سخت در دشواری به سرمی برد و اوضاع نابسامانی درآن روز گار داشت. اگر به حق رساندن یک ملت بود این هیچ معنایی نداشت که موضوع فلسطین را لاینحل گذاشت و از آن دور دست ها در قضیه تیمور شرقی دست درازی نمود.
این همه ترفند ها وشیطنت های استعمار سبب گردیده است که بحران های دیر پایی در جوامع اسلامی شکل بگیرد، این عوامل دست به دست هم داده موجب می گردد تا مقوله هایی مانند بحران امنیت واشباه آن در گلیم های کشورها محدود نمانده وبه فراتر از اقلیم های سیاسی آنان سرایت کند. شورای فرهنگی حامیان قدس شریف کوشیده است تا دکترین اثر گزاری عوامل جهان اسلام را با دلایل وشواهد چه در مجامع تحلیل گران اکادمیک وچه در میان اقشار مختلف مردم تبیین نماید. دریک سخن از دیرباز است که شورای یادشده با دلایل زیادی نقش حوادث شرق میانه را در بی ثبات سازی کشورهای منطقه وبه خصوص کشور ما بازگو نموده است.
اما جای این سوال باقی است که با همه وضوح این دیدگاه چرا این دیدگاه جزء دستور کار آنانی که برای صلح کارمی کنند نمی گردد ؟ سوالی است که جواب آن را با باز گشت به سطرهای قبلی این مقدمه دریافت نمودید. زیرا در قضیه جنگ وصلح افغانستان درست دست هایی در کار است که همین دست ها در به درازا کشاندن بحران فلسطین دخیل اند. شاید روزی فرا برسد تا اقشار مختلف کشور این فهم را خود به دست آورند که اگر درکوچه های اریحا، غزه ورام الله خون هایی جاری نمی شد واگر به مقدسات مسلمانان درآن دیار بی حرمتی به وقوع نمی پیوست امروز این وفاق همگانی برعلیه حامیان رژیم اسراییل درافغانستان صورت نمی گرفت، اما روشن است که آن وقت دیرخواهد بود ودرست زمانی خواهدبود که بنیه معنوی و مادی کشور ما بیش تر ازپیش به نابودی کشانده خواهد شد.
https://qudscouncil.com/?p=7128